سفارش تبلیغ
صبا ویژن

درباره ادیسون چه می دانید؟

ادیسون نوجوانی بود که در ایستگاه قطار محلی کار می کرد. او که در آن زمان به شیمی و آزمایش های علمی بسیار علاقه مند بود ، بخشی از مواد شیمیایی خود را در آزمایشگاه به یک کمد در قطار که در آن قرار داشت منتقل کرد. به دلیل حرکت ناگهانی قطار ، مواد در یکی از خم ها روی زمین ریخته شد و آتش سوزی رخ داد. به عنوان یک بزرگسال ، ادیسون ادعا کرد که راننده قطار پس از تصادف ، او را به سختی در گوش فرو می برد و باعث می شود شنوایی خود را از دست بدهد. با این حال ، وی بعداً این حادثه را به روشی متفاوت توصیف کرد و ادعا کرد که پس از آتش سوزی ، هنگامی که می خواستند او را از محل خارج کنند ، او را از گوشه و کنار او گرفتند و باعث شد او شنوایی خود را از دست بدهد. حقیقت این است که فارغ از اینکه اثبات چنین حوادثی چقدر دشوار است ، حتی با فرض صحت آنها ، تصور اینکه این موارد باعث اختلال شدید و ماندگار در شنوایی ادیسون شده ، بسیار دشوار است. بسیاری بر این باورند که ادیسون تمایل داشت شخصیت خودش را به علم اختصاص دهد ، به همین دلیل است که بعداً داستان می گوید.

وقتی رقابت بین این دو نابغه ، ادیسون و تسلا به جاهای خطرناکی می رسد
نیکولا تسلا ، که از تبار صربستان است ، به زودی در سن 26 سالگی در شعبه پاریس مجموعه ادیسون کار پیدا کرد. دو سال بعد ، در سال 1884 ، او به آمریکا رفت و در آنجا با ادیسون به فعالیت خود ادامه داد و زیر نظر مستقیم وی فعالیت کرد. اما پس از حدود هشت ماه ، تسلا تصمیم به ترک گروه ادیسون گرفت. تسلا در دفتر خاطرات خود ادعا می کند که ادیسون به او وعده پاداش عظیمی (معادل 12 میلیون دلار با قیمت امروز) داده و گفته است که اگر کاری انجام دهد ، پاداش دریافت می کند. اما وقتی تسلا کار را به پایان رساند ، ادیسون تعهد خود را نادیده گرفت و گفت این فقط یک شوخی است و او باید حس شوخ طبعی آمریکایی ها را درک می کرد! البته هیچ مدرکی برای اثبات این ادعا به غیر از خاطرات تسلا وجود ندارد ، اما از این گذشته ، تسلا تنها هشت ماه پس از شروع کار در آمریکا با ادیسون جدا شد ، اما این جدایی پایان روابط آنها نبود. ادیسون از جبران جریان مستقیم (DC ) در دامنه و محصولات خود استفاده کرد. اما تسلا ایده دیگری داشت. سه سال پس از جدایی خود از گروه ادیسون ، تسلا با ایده قدرت AC به وجود آمد. در جریان مستقیم ، ولتاژ معمولاً کم است و محدودیت های زیادی در انتقال برق وجود دارد. ایده تسلا چنین نقصی نداشت ، اما از نظر ادیسون نقص بزرگتری داشت. این ایده چالش بزرگی را برای امپراتوری ادیسون در صنعت انرژی به وجود آورد.

پرونده سبک ادیسون
گروه ادیسون جریان مستقیمی دارد و برای اینکه بازار از دست نرود ، می توانست برتری سیستم خود را نسبت به آنچه تسلا پیشنهاد داده بود نشان دهد. برای انجام این کار ، ادیسون یک رویکرد بسیار غیر اخلاقی را انتخاب کرد. در سال 1903 او یک فیل را به برق وصل کرد. فیل در اثر شوک الکتریکی درگذشت. گروه ادیسون عکس هایی از این رویداد را فوراً منتشر کرد. با انتشار عکسهای خبری ، ادیسون توانست برخی از ترس از ایده تسلا را برانگیزد و از گروه خود برای مدتی محافظت کند ، اما به دلیل برتری غیرقابل انکار قدرت AC ، این سیستم به آرامی جای خود را در صنعت برق پیدا کرد. انحصار سری ادیسون شروع به کار کرد.

آیا نامه معروف ادیسون به مادرش داستانی است؟
شاید این داستان را شنیده باشید: "معلم ادیسون نامه ای نوشت و به او تحویل داد ؛ ادیسون به خانه آمد و یادداشتی به مادرش داد. او گفت که معلم من آن را به من داد و از من خواست که فقط مادرت را بخوانم. مادر در چشمانش فریاد کشید ،" فرزند شما نبوغ است و این مدرسه برای او خیلی کوچک است. سالها گذشت که مادرش درگذشت.یک روز ادیسون خاطرات خود را در کمد مرور می کرد ، یک تکه کاغذ را از طریق ترک در دیوارش می خواند ، آن را بیرون می آورد و آن را می خواند .او نوشت: "فرزند شما احمق است ، ما از فردا او را به مدرسه نمی فرستیم ، اما این داستان است درست؟"

ترکیبی از واقعیت و داستان
این داستان با واقعیت و داستان درهم تنیده است. در حقیقت ، اگرچه بخش هایی از داستان درست است ، مانند اینکه مادرش به جای مدرسه رفتن به مدرسه ، ادیسون را در خانه تدریس می کرد ، یا اینکه عملکرد ادیسون در مدرسه خیلی خوب نبود ، اما داستان معلم او برای نوشتن نامه داستان های نویسنده است. ناشناس. ادیسون خود داستان را در مصاحبه ای در سال 1907 بازگو کرد: "روزی شنیدم چیزی درباره معلمی به بازرس گفته است که این کودک درد دارد و ارزش ندارد او را در مدرسه نگه دارید. من به خانه رفتم و ماجرا را به مادرم گفتم. مادرم در کنار من ایستاد ، که عشق به من و غرور او زخمی شد. او مرا به مدرسه برگرداند ، سپس با عصبانیت به معلم گفت او را نمی فهمید که چه می گوید ، گفت که من از معلم خود باهوش هستم و او در این باره صحبت کرد. در واقع ، مادر من بهترین قهرمانی بود که یک پسر می تواند داشته باشد. »سپس فهمیدم که برای او ارزشمندم و تصمیم گرفتم به روشی کار کنم. او به من اعتماد نکرد. "ظاهراً ، پس از این تصادف ، مادر ادیسون تصمیم گرفت مسئولیت آموزش فرزند خود را به عهده بگیرد.